آتش عشق
من آتش عشقم که جهان در اثرش سوخت خورشید شبی پیش من آمد جگرش سوخت
آدم به تـــــب دیدنــــم افتــــاد و پــــس از آن هـــرکس که به دیدار من آمد پدرش سوخت
آتشــــکده اهــــل بهشتم مـــــن و جـــز این هرکس که نظر داشت به پای نظرش سوخت
شیــطان عددی نیست که آتش بزند هـــان! سودای مرا داشت به سر هرکه سرش سوخت
ققنوس هم از جنس همین شب پرگان بود دیوانه خورشید کـــه شدبـــال و پرش سوخت
تنها نه فقط خانه زهرا و علی ........... نه! هـــر خانه که با عشق درآمیخت درش سوخت
شاعر خبر تازه ای از عشق شنید.....
تا خواست کلامی بنویسد خبرش سوخت
ناشناس