آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد...................

شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت : ای عاشق دیوانه فراموش شوی!
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد!
گفت: طولی نکشد تو نیز خاموش شوی...........
دوستی

مهربان باش
یا من راوی بی تجربه ی آخرین قصه ای بودم که با خیالی که دیگر رنگ نداشت رو خودم خط کشیدم٬
آری ٬ روی خودم خط کشیدم٬ من مرده ام ٬ گریه بی فایده است٬
گریه مکن٬ مهربان باش ........ مهربان
![]()
باغ پاییز
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
خاک کم آب شده مثل کویری تشنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد............
شب یلدا
ای عشق تمام خاطراتت یاد باد
ای شب٬ ای آخرین شب٬ شب یلدا
تمام کودکان ودوستانت شاد باد
غم فراموش کن امشبی که با مایی
بنشین که دلت از هرچه غم آزاد باد.......
قطار میرود٬ تو میروی٬ تمام ایستگاه میرود٬ من چقدر ساده ام که سالهای سال درانتظار تو ٬ در کنار این قطار رفته ام وهمچنان به نرده های ایستگاه تکیه داده ام....
تو یا من؟
تویی در کنار لحظه های من؟
یا منم گم در خاطرات لحظه های بی حضورت؟
با تشکر از دوست خوبم رضا
وقتی دیگر نبود ٬ من به بودنش نیازمند شدم!
وقتی که دیگر رفت٬ من در انتظار آمدنش نشستم!
وقتی دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد٬ من او را دوست داشتم... وقتی او تمام کرد٬ من شروع کردم٬ وقتی او تمام شد٬ من آغازشدم . و چه سخت است تنها متولد شدن٬ مثل تنها زندگی کردن٬ مثل تنها مردن.......

پاییز عاشق
عشق است که با درد موافق شده است٬
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی٬ پاییز بهاری است که عاشق شده است..........
دوست من:
همیشه به یاد پاییز باش همیشه از عشق لبریز باش
گر دیدی شاخه ای شکسته گهگاهی هم به یاد من باش

مرداب
این نماد دل باختن است
دریا در انتظار مردابهاست
آخر چه کسی داند غم مرداب
در دل شب ماهی هم اشک می ریزد
روزی که مرداب به دریا رسید
در تلاتم موجها نوایی آشنا بود